یــــــار مـــــهــــــــربـان



نمایشنامه دوزخ اثر ژان پل سارتر است که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد. نام اصلی این نمایشنامه، خروج ممنوع (No Exit) می‌باشد ولی به نام‌های دوزخ، خلوتکده، در بسته و همینطور اتاق بسته ترجمه شده است.

سارتر در نمایشنامه دوزخجهنم را تصویر سازی می‌کند. سه نفر به نام‌های گارسِن، اینس و استل بعد از مرگشان وارد اتاقی می‌شوند که گویا دوزخ آنهاست. اینجا اتاقی با یک دریچه است که از طریق آن می‌توان تمام اتفاقات روی زمین را تماشا کرد. درب این اتاق برای همیشه بسته است و چراغ نیز هیچ وقت خاموش نمی‌شود. برعکس تصور عموم از جهنم که باید جایی تاریک باشد، اینجا روشنِ روشن است. خواب نیز در اینجا بی‌معنی است و آنها حتی از توانایی پلک زدن و روی هم گذاشتن جشمانشان برای یک لحظه کوتاه هم ناتوانند.

به‌نوعی آنها محکومند به: دیدن. و چه عذابی بالاتر از دیدن؟ در اینجا متوجه عذاب دیدن می‌شویم. وقتی که روشنایی که نشانگر همه‌چیز است، بیشتر از تاریکی‌ای که همه‌چیز را در خود پنهان می‌کند عذاب آور است. همانطور که در بخشی از نمایشنامه، گارسِن در تعریف دنیای پیش از مرگ می‌گوید:

ما پلک‌هامونو روی هم می‌زنیم، اسم این کار چشم به هم زدنه. مثل پرده‌ای که بالا و پایین می‌ره. وقتی چشم‌ها رو روی هم می‌ذاریم دنیا به کلی جلو چشمامون محو می‌شه. شما نمی‌تونین بفهمین که انسان چقدر احساس آرامش می‌کنه. در هر ساعت چهار هزار راحت باش کوتاه. چهار هزار راحت باش موقتی. یک گریز آنی از تموم رنج‌های زندگی. می‌فهمی! من نمی‌خوام بدون پلک زندگی کنم. منظور منو می‌فهمی؟ سعی کن… سعی کن بفهمی چه انسان بدون پلک زندگی کنه، چه بی‌خواب باشه تفاوتی نداره. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۱۱)

اینجا هیچ آینه‌ای نیست تا خودشان را در آن نگاه کنند. و آن سه از نبودِ آینه بیش از هر چیز دیگری کلافه‌اند. انگار که به نوعی تنها با دیدنِ تصویر خود در آینه موجودیتشان به اثبات می‌رسد.


پس حال که آینه‌ای در کار نیست، آنها خود آینه‌ای می‌شوند در مقابل یکدیگر. و به توصیف هم می‌پردازند. پس هویت هر شخص چیزی نیست جز آنچه دیگری در او میبند و بازتاب می‌دهد.

در اینجا سارتر موضوع هویت ما را به چالش کشیده است. این بخش من را یاد کتاب هویت از میلان درا می‌اندازد. در واقع همیشه بخش بزرگی از هویت ما در نگاه دیگران خلاصه و تعریف می‌شود. و اینجا این سوال برایمان مطرح می‌شود که: اگر دیگرانی نبودند تا ما را ببینند، آیا ما براستی وجود داشتیم؟

هر سه نفری که به این اتاق و به این دوزخ وارد شده‌اند بار گناهی را بر دوش دارند. گارسِن مرد ترسوییست که از جنگ فرار کرده و تیرباران شده. گناهِ او خیانت به همسرش و آزار رساندن به اوست. اینس زن همجنسگراییست که شوهر زنی به نام فلورانس را به قتل رسانده و با آن زن وارد رابطه شده است اما بعد از مدتی، آن دو آنقدر یکدیگر را ناامید و خسته کرده‌اند که دیگر توانایی ادامه این رابطه و به‌نوعی تحمل یکدیگر را ندارند. پس یک شب فلورانس شیر گاز را باز می‌کند و کنار اینس می‌خوابد و به این طریق خودش و اینس را می‌کشد. استل نیز زن جوانی است که گناه قتل فرزند خویش را بر دوش دارد. او به اجبار تن به ازدواج با مرد پولداری را داده که دوستش نداشته و خلاف میلش بچه‌دار شده است. استل برای عذاب دادن شوهرش، جلوی چشم او، بچه را از روی پل به رودخانه پرت کرده است.


حال این سه نفر در این اتاق تنهایند. هرکام از آن‌ها که وارد اتاق می‌شوند در ابتدا دنبال جلادِ خویش هستند. اما بر خلاف تصور همه‌شان از جهنم، اینجا هیچ خبری از جلاد و هیچ‌گونه ابزار شکنجه‌ای نیست. پس رفته رفته خودشان به قضاوتِ هم می‌نشینند. از هم اعتراف می‌کشند. و به یکدیگر عذاب می‌دهند.

آن‌ها آنقدر موجب عذاب یکدیگر می‌شوند که در نهایت حاضرند سرب داغ یا هرگونه شکنجه فیزیکی را متحمل شوند ولی فقط کنار هم نباشند. درو اقع آنها مکافات جسمی را به مکافات فکری ترجیح می‌دهند. به سمت دری که همیشه بسته است حمله‌ور می‌شوند. ولی زمانی که در باز می‌شود در کمال ناباوری می‌بینیم که این خودشانند که نمی توانند» بروند. چراکه محتاجند گناهانشان را برای هم بازگو کنند و آنقدر برای اشتباهاتشان دلیل و توجیه بیاورند تا بلاخره از سوی یکیشان مهر تایید بگیرند. انگار که این تنها کلید راه نجات است: اینکه تنها یک نفر بگوید بله، حق با توست. تو تقصیر نداشتی!

آنها خود نیازمند این اعتراف، این تخلیه و این عذاب روحی‌اند، تا در نهایت از طرف کسی تایید شوند و به‌نوعی نجات یابند. همانطور که گارسن می‌گوید:

همه این باور رو دارن که من بی غیرتم، فرار کردم، ولی اگه یه نفر پیدا بشه که با تمامی قوا شهادت بده که من فرار نکردم، اون وقت من غیرت دارم، من آدم پاکی هستم، اطمینان دارم که نجات پیدا می‌کنم. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۴۹)

آن‌ها هم آزار و هم راه نجاتشان را در چشم‌های هم می‌بینند. هرکسی به تنهایی جلاد و شکنجه‌گر دو نفر دیگر است. و شکنجه آن‌ها چیزی جز خودشان نیست. آیا وجود ما انسان‌ها در کنار هم و قضاوت کردنِ یکدیگر به تنهایی برای ساختن یک دوزخ و یک شکنجه درست و حسابی کافی نیست؟


در آخر می‌توان در تعریف جهنم از دید سارتر به همین جمله کوتاه بسنده کرد: جهنم یعنی دیگران.


نمایشنامه دوزخ

جملاتی از متن نمایشنامه دوزخ

پس بنابراین اینجا به استراحت هم احتیاجی نیست. درسته، وقتی نیازی نیست واسه چی باید بخوایم پس… پس چرا این وضعیت این قدر دردناک و طاقت فرساست؟ می‌دونم… می‌دونم، چون اینجا فرصت یه چشم به هم زدن رو هم نداریم. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۱۰)

حس بدی دارم. (به خودش دست می‌کشد) وقتی خودمو نمی‌بینم به صورتم دست می‌کشم و از خودم می‌پرسم آیا واقعا من وجود دارم؟ (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۲۸)

شما می‌تونین جلو دهن‌تونو بگیرین. ولی می‌تونین موجودیت خودتونو پنهان کنین؟ (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۳۲)

پس اینجا جهنمه. هیچ وقت باور نمی‌کردم. یادتونه که چه حرف‌هایی درباره‌ی جهنم می‌زدن؟ جهنم پر از آتیش، شلاق‌های سیمی… گرزهای داغ… چقدر مضحکه! به وسایل شکنجه هم احتیاجی نیست. جهنم دیگرانن. جهنم شما هستین. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۵۶)

مشخصات کتاب

  • عنوان: دوزخ
  • نویسنده: ژان پل سارتر
  • ترجمه: حمید سمندریان
  • انتشارات: قطره
  • تعداد صفحات: ۵۷
  • قیمت چاپ چهارم – سال ۹۵: ۹۰۰۰ تومان


نظر شما در مورد نمایشنامه دوزخ چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.



کتاب روح پراگ با عنوان اصلی The spirit of pragae and other essays اثری از ایوان کلیما می‌باشد و شامل مجموعه مقالاتی است که نویسنده آن را طی ۱۵ سال نوشته و در آن مسائل مختلفی از اتوبیوگرافی تا ت و ادبیات را بررسی کرده است.

ایوان کلیما در پیشگفتار کتاب، به خوبی درباره کتابش توضیح می‌دهد:

مقالات این کتاب در عرض پانزده سال نوشته شده‌اند، اگرچه اکثر آن‌ها مربوط به سه سال گذشته است. کتاب را به پنج بخش تقسیم کرده‌ام. بخش اول شامل متونی است که بیش‌تر جنبه شخصی و زندگینامه‌ای دارند، چیزکی از زندگی من را بازمی‌گویند، و انگیزه‌ام را برای روی آوردن به نویسندگی، و رابطه‌ام را با شهر زادگاهم آشکار می‌کنند. بخش دوم حاوی یادداشت‌های رومه‌ای من است: ژانری که در سرزمین چک بسیار رایج و بسیار مورد علاقه مردم است. همین یادداشت‌های رومه‌ای نویسندگانی چون لودویک واتسولیک، واتسلاو هاول، پاول کوهوت و نویسندگان بسیار دیگری بود که در میان خوانندگان چک دست به دست می‌گشت. بخش سوم حاوی مقالات بلندتری است که کم و بیش ماهیت ی دارند.

من ادبیات را در دانشگاه چک آموختم و برای همین (دست‌کم در عالم نظر) این حق را پیدا کردم که راجع به نوشته‌های پیشینیانم و همکارانم اظهار نظر کنم. برای همین در بخش چهارم دو تفسیر کلی را درباره مشکلاتی که بر سر راه ادبیات در دوران مدرن هست گنجانده‌ام. و سرانجام، از میان نقدهای مفصل و نوشته‌هایم درباره تاریخ ادبیات یک پژوهش طولانی درباره فرانتس کافکا را برای بخش پایانی کتابم برگزیده‌ام.

در پشت جلد کتاب قسمتی از مقاله روح پراگ آمده است:

در طول دو سال گذشته، بسیار سفر کرده‌ام. شهرهای بسیاری را دیده‌ام و کلیساها، موزه‌ها، باغ‌ها، و قصرهای بسیار. این دیدارها ملغمه غریبی از احساسات و تأثرات در من برجای گذاشته است، و علی‌الخصوص این احساس شک را که در کجا باید منتظر دیدن چه چیزی باشم. احساس شک حاصل خاطرات بد نیست؛ احساس شک حاصل این است که به‌ندرت وقت آن را پیدا می‌کنم که رابطه‌ای با این شهرها برقرار کنم. هر شهری مثل یک آدم است: اگر رابطه اصیلی با آن برقرار نکنیم، فقط نامی بر جای می‌ماند، یک شکل و صورت بیرونی که خیلی زود از حافظه و خاطره‌مان می‌رود و رنگ می‌بازد. برای برقرار کردن چنین رابطه‌ای، باید بتوانیم شهر را با دقت ببینیم و شخصیت خاص و استثنایی آن را دریابیم، آن من» شهر، روح شهر، هویت آن، و شرایط زندگی آن که در طول زمان و در عرض مکان آن پدید آمده است. پراگ شهری رازآلود و پرهیجان است که با حال و هوایش، با مخلوط غریب سه فرهنگش الهام‌بخش خلاقیت افراد بسیاری شده است. سه فرهنگی که چندین دهه، یا حتی قرن‌ها در این شهر در کنار هم می‌زیسته‌اند.





مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی، اگر می خواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی، کافی است آن را محدود کنی، کافی است آن را محصور کنی. آن وقت می بینی که خود به خود خشک می شود، پژمرده می شود و می میرد!

#تکه‌ای‌_از‌_ڪتاب " بعد از عشق" اثر الیف شافاک

ارسالی از "Hasina"


درون یکایک ما گنجینه ای از طلای ناب نهفته است.این جوهر طلایی، روح ماست که پاک،باشکوه،گشوده و درخشان میباشد.اما لاکی سخت و سفالی و نشات گرفته از ترس،این طلا را پوشانده است.
کتاب : نیمه تاریک وجود
✍ اثر : #دبی_فورد
گوینده : صدف مشایخی
قسمت دهم۲ فایل صوتی


این نویسنده ی بزرگ درباره ی تکرار های زندگی و یکنواخت بودن آن مینویسد و میگوید خود انسان در زندگی حیایحو و وجد ایجاد کند و تنها خودش میتواند به رویاهایش برسد و جمله ی معروف او در این کتاب :هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت،

باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند، فقط تنها به خاطر آورد

ارسالی از فاطمه:)

همه مردم برادرند
مهاتما گاندی
محمود تفضلی
325 صفحه


موضوع کتاب حاضر، زندگی‌نامه رهبر جنبش استقلال‌طلب هند، ماهاتما گاندی» است که با زبانی ساده و برای نوجوانان نگاشته شده است. کتاب دربردارنده رویدادهای زندگی این شخصیت از دوره طفولیت، کودکی، نوجوانی، جوانی و میان‌سالی است و جزئیات مربوط به تحصیل و کار و زندگی او را به تصویر می‌کشد. نگارنده ضمن بازگو کردن اندیشه‌ها و تفکرات وی، فعّالیت‌های ی و اجتماعی گاندی» برای آزادی کشور هند از استعمار و مجازات‌ها و رنج‌ها و تبعیدهای وی را به تصویر می‌کشد. این مجموعه مصوّر است و برای آشنایی نوجوانان با این شخصیت و فعّالیت‌های وی تدوین شده است.


#همه_مردم_برادرند
#مهاتما_گاندی


اغلب مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می‌کنند، اما یک اهانت را سال‌ها به‌خاطر می‌سپارند .!


آن‌ها مانند آشغال‌ جمع‌کن‌هایی هستند که هنوز توهینی را که مثلا بیست‌ سال پیش به آن‌ها شده با خود حمل می‌کنند و بوی ناخوشایند این زباله‌ها همواره آنان را می‌آزارد .!


برای شادبودن باید بر افکار شاد» تمرکز کنید و باید ذهن خود را از زباله‌های تنفر ، خشم ، نگرانی و ترس رها کنید .!



اندرو متیوس

راز شاد زیستن




​اگر عشق، واقعی‌است، پس به همان روشی با آن رفتار کن که با یک گیاه رفتار می‌کنی. تغذیه‌اش کن و در برابر باد و باران از آن محافظت کن. باید هر کاری را که میتوانی کاملا انجام دهی. اما اگر عشق واقعی نیست، در این صورت بهترین کار این است که به آن
بی‌توجهی کنی تا پژمرده شود.

#حال_و_هوای_عجیب_در_توکیو
✍️ #هیرومی_کاواکامی


◾️کتاب دختر پرتقالی” نوشته یوستین گُردر”، نویسنده مشهور نروژی است. 



دختر پرتقالی، گفتگوی فلسفی و شاعرانه بین پدر و پسری است که در دو زمان مختلف، زیسته‌اند. پدر، ماجرای آشنایی با دختری را به شیوه‌ای جذاب برای پسرش بازگو می‌کند و پسر، با خواندن یادداشت‌های پدرش، دید جدیدی نسبت به زندگی پیدا می‌کند.



دختر پرتقالی، از قبیل عشق های تکراری و نرسیدن های لیلی و مجنون نیست، بلکه عشق انسان هایی را بیان میکند که زندگی کاملا معمولی و البته کمی پرتقالی دارند! عشقی که با هزار راز و پرسش و داستان پردازی آغاز میشود و خواننده را در مقابل زوایا و سوالات بیشماری قرار میدهد… 







سمفونی مردگان | معرفی


سمفونی مردگان اثر عباس معروفی، کتابیست بسیار ستوده شده و از ماندگارترین کتاب های ادبیات ایران است.

این کتاب در سال ۲۰۰۱، برنده جایزه بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ شده است. همچنین هفته نامه دی ولت سویس در مورد رمان سمفونی مردگان گفته است:

قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است.

در قسمتی از پشت جلد این رمان آمده است:

سمفونی مردگان رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند، در وصف این رمان بسیار نوشته اند و بسیار خواهند نوشت.

.


ادامه مطلب


کتاب بینوایان | معرفی + اینفوگرافیک


کمتر کسی پیدا می‌شود که به طریقی با این کتاب آشنا نباشد. کتاب بینوایان با عنوان اصلی Les Misérables شاهکار ویکتور هوگو است که در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این رمان به معنای واقعی کلمه غذای کاملی برای روح انسان است. کتابی که بدون تردید ازجمله ماندگارترین رمان‌هایی خواهد بود که به عمر خود می‌توانید بخوانید.

کتاب بینوایان به صورت سوم شخص روایت می‌شود و در آن نویسنده زمان به جلو و عقب می‌کشد و ماجراهای مختلف را روایت می‌کند. این اثر هرآنچه را که لازم است درباره فرانسه قرن نوزدهم بیان کرده و یک اثر تاریخی، روانشناسانه، اجتماعی و عاشقانه محسوب می‌شود. ویکتور هوگو ۱۷ سال را صرف نوشتن این اثر برجسته کرده است.

حسینقلی مستعان، مترجم، در ابتدای کتاب بینوایان زندگی نامه‌ای از هوگو و همچنین معرفی کوتاه از آثار او ارائه کرده است. در مقدمه مترجم بر چاپ پنجم نوشته است:

بینوایان هوگو مسلما هرگز کهنه نخواهد شد و هرگز اهمیت و ارزشش تقلیل نخواهد یافت. این یکی از کتب انگشت‌شماری است که اگر هزاران توفان سهمگین و سیل بنیان‌کن از مکتب‌ها و سبک‌ها از سرشان بگذرد همچنان استوار خواهند ماند و چیزی از عظمت ابدی‌شان کاسته نخواهد شد.

ادامه مطلب



کلود ولگرد کتابی از ویکتور هوگو، نویسنده فرانسوی است که قبل از رمان بینوایان منتشر شده است. شخصیت اصلی کتاب کلود ولگرد همانند شخصیت اصلی کتاب بینوایان، قربانی وضعیت موجود است. کلود ولگرد مانند ژان والژان، برای سیر کردن شکم معشوقه و طفل کوچک خود مجبور به ی و درنهایت به ۵ سال حبس محکوم می‌شود.

ویکتور هوگو، نه تنها از راه ی بلکه بیشتر از راه هنر به مبارزه علیه وضعیت فرانسه پرداخته است به طوری که در دو داستان خود به نام‌های کلود ولگرد و آخرین روز یک محکوم که هر دو در کتاب کلود ولگرد آمده است هم‌چون یک نویسنده متعهد سعی کرده خواننده را به فکر وادار کند.

ادامه مطلب



کتاب روح پراگ با عنوان اصلی The spirit of pragae and other essays اثری از ایوان کلیما می‌باشد و شامل مجموعه مقالاتی است که نویسنده آن را طی ۱۵ سال نوشته و در آن مسائل مختلفی از اتوبیوگرافی تا ت و ادبیات را بررسی کرده است.

ادامه مطلب


کتاب شغل پدر


کتاب شغل پدر با داستانى خیره‌کننده و اعجاب‌آور خودش خواننده را میخکوب مى‌کند. این رمان قابلیت این را دارد که شما را در جایتان برای ساعت‌ها نگاه دارد و نفس را در سینه تان حبس کند. تجربه خواندنِ کتاب شغل پدر مثل فشار دادن آرامِ پونزى توى دستتان است! همینقدر دردناک، همینقدر آگاهانه.

تلفیق هنرمندانه درد و آگاهى، معجونى از ترسى هشیارانه به مخاطب عرضه کرده که توانِ زمین گذاشتن کتاب را از او مى‌گیرد.

منتقدان و رومه‌نگاران، درباره کتاب شغل پدر بسیار نوشته‌اند که در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

شغل پدر داستانی نفس‌گیر میان دوران کودکی و دنیای فردی بالغ است، که مابین آن‌ها تعادل ایجاد می‌کند. بهتر است آن را داستانی بین درام و کمدی بدانیم.

عجب کتابی است شغل پدر! در هر صفحه، خواننده را با فروتنی سبک، شدت احساسات، و بازتابی زیبا از داستان، جذب می‌کند تا زمانی که عدم واقعیت داشتن حقیقت را بپذیرد.

زمانی که انسان سعی در رودر رو شدن و نگاه کردن به دوران کودکی خود را دارد به نهایت زیبایی دست می‌یابد.

خواندن شغل پدر چنان دگرگونی عجیبی در خواننده ایجاد می‌کند که به طرز فراموش‌نشدنی حس می‌کنید سرژ شالاندن از آغاز یک کیمیاگر ادبی بوده است.

شغل پدر رمانی نیست که به ذهن استراحت بدهد؛ خواننده با آن فریاد می‌زند، اعتصاب می‌کند، توطئه می‌کند

ادامه مطلب




شهرهای ناپیدا


شاید بهترین معرفى برای کتاب شهرهای ناپیدا همان مقدمه کالوینو در ابتداى کتاب باشد که در پاراگراف اول آن چنین مى‌نویسد:

در شهرهای ناپیدا از شهرهاى عینى موجود و قابل مشاهده خبرى نیست. تمام شهرهاى آن خیالى هستند. نام زنى را بر هر کدام از آنها گذاشتم. کتاب از فصل‌هاى کوتاهى تشکیل شده و هر فصل فرصت مناسبى است براى تفحص و تامل در مسائلى که در مورد شهرها صادق است.

همچنین در پشت جلد کتاب، درباره آن چنین آمده است:

سفر به شهرهای ناپیدا از ورای گفتگوی خان مغول و مارکوپولو آغاز می‌شود. شهرهایی که هر کدام نام زنی بر خود دارند و به ظاهر خیالی هستند. کالوینو می‌گوید: فکر می‌کنم در این کتاب چیزی همانند آخرین اثر عاشقانه خود در مورد شهرها را نوشته باشم، البته این کار را زمانی انجام داده‌ام که زندگی در آن‌ها مشکل‌تر از همیشه شده است.»

از افتخارات کتاب شهرهای ناپیدا می‌توان به دو مورد زیر اشاره کرد:

  1. برنده جایزه ادبی اشتات‌پرایس (اتریش)
  2. برنده نشان افتخار فرانسه

ادامه مطلب




کتاب شور زندگی


کتاب شور زندگی – داستان پرماجرای زندگی ون گوگ، نقاش هلندی است. کتابی ارزشمند و فوق‌العاده خواندنی از ایروینگ استون است که از سوی نشر نشانه در اختیار علاقه مندان قرار داده شده است.

در واقع این کتاب بیوگرافی ونسان ون‌‌گوگ در قالب داستانی کلاسیک است. تاکنون هیچ هنرمندی به اندازه ون‌گوگ تحت تاثیر تمایل شدید خود به خلاقیت، چنین بی‌رحمانه به پیش نتازیده و یا تا به این حد از سطحی‌ترین خوشی‌های زندگی بشری محروم نگشته است. کتاب شور زندگی داستان نقاش نابغه‌ای است که زندگی‌اش کشمکشی بی‌وقفه علیه فقر، سرخوردگی، جنون و نومیدی بود.

ادامه مطلب




یوزپلنگانی که با من دویدند


بخشی از وصیت‌نامهٔ بیژن نجدی در ابتدای کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند چنین است:

و می‌بخشم به پرندگان
رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
غار و قندیل‌های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل‌هایی که می‌‌آیند
بعد از من.

یوزپلنگانی که با من دویدند روایت ۱۰ داستان کوتاه با موضوع مرگ است که هر کدام کاملاً مجزا و با نثری خاص و شعرگونه توسط زنده‌یاد بیژن نجدی نوشته شده است.

بیژن نجدی، با مدرک ریاضی از دانشسرای عالی تهران، به‌دلیل سبک خاصی که در روایت‌ها و شخصیت‌پردازی‌ها داشت، داستان‌ها را به‌شکلی خاص و‌ منحصربه‌فرد ساخته و پرداخته است، به‌گونه‌ای که مخاطب را تا عمیق‌ترین فضاهای توصیفی می‌کشاند.

جملات کوتاهی که در جان‌بخشیدن اشیاء بی‌جان به‌کار می‌برد، نشان‌دهندهٔ سبک خاص این نویسنده است. برای مثال در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم:

پل و آن مرد و رودخانه دور زدند و از چشم‌های ملیحه رفتند.

استخر آن‌قدر دور بود که فقط سیاهی پلی در پنجره، بی‌هیچ شباهت به پرنده‌ای، از این طرف استخر به آن طرف می‌رفت.

از چشم‌هایش صدای شکستن قندیل‌های یخ به گوش می‌رسید.

چراغ‌های کامپیوتر غول‌آسایی هم که تمام دیوار زیرزمین را تا سقف پوشانده بود، مثل چشم‌هایی بسیار گریسته، سرخ بود.



در این کتاب، بیژن نجدی از مرگ می‌نویسد، از جنازه‌ای که رؤیای فرزند نداشتهٔ طاهر و ملیحه است، از مرتضی می‌نویسد که به جرم کشتن یک قو از زادگاهش طرد می‌شود، از روزهایی می‌نویسد که نمی‌توان فهمید مردم چه می‌گویند و چه می‌خواهند. او در هر داستان به‌شکلی متفاوت مرگ را توصیف می‌کند. گاهی ساده و گاهی پیچیده، آن را به واقعیت و خیال پیوند می‌دهد، حس شاعرانه‌اش را به‌ آن می‌افزاید و شخصیت‌ها را درگیرش می‌کند.

آدم یا از چیزهایی می‌ترسه که اونا رو می‌شناسه، مثل چاقو، مثل تنهایی، یا از چیزهایی که اصلاً نمی‌شناسه، مثل تاریکی، مثل وقتی که با هر صدای در خیال می‌کنی اومدن بگیرنت، مثل مرگ. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۸۲)

نجدی از خاطرات پاره‌پاره‌ی دیروز» می‌نویسد که لای صفحات آلبوم گم شده. آلبومی که هرچه بیشتر ورق می‌خورد، افراد توی عکس پیرتر و پیرتر می‌شوند و سرانجام دیگر اثری از آنها حتی در میان آن عکس‌های رطوبت‌کشیده هم نیست. مرگ آنها را دیر یا زود از شخصیت‌های داستان گرفته است.


فضایی حزن‌آلود بر هر داستان حاکم است، اما قلم نویسنده شور و حال ویژه‌ای به آن بخشیده. از دلتنگی‌ شخصیت‌های داستان می‌خوانیم، از اتفاقات روزمره‌ای که حالا دیگر تبدیل به آرزو شده‌اند و فقط می‌توانیم رؤیای آنها را در سر بپرورانیم؛ از صدای چرخ خیاطی مادر فاطی تا بوی پیازداغ مادربزرگ.

از داستان‌های تأثیرگذار این کتاب می‌توان به روز اسب‌‌ریزی» اشاره کرد. داستان به‌ظاهر به اسبی پرداخته که روزگاری صاحبش، قالاخان، او را بسیار دوست داشته و در ازای کاری که می‌کرده به او پاداش می‌داده. اما این اسب را راضی نمی‌کند. او در پی یافتن آزادی است و این‌بار دیگر صاحبش نمی‌تواند بپذیرد و تنبیهش می‌کند. اسب دیگر نمی‌خواهد زین را پشتش ببندند، صاحبش را حین بستن زین پرت می‌کند و تنبیه می‌شود.

شخصیت‌های این داستان نمادی از اسارت هستند. راوی داستان هم‌زمان اسب و سوم‌شخص است و با توصیف اسب از زبان خودش آغاز می‌شود:

پوستم سفید بود. موهای ریخته روی گردنم زردی گندم را داشت. لکهٔ باریک تنباکو لای دست‌هایم بود. فکر می‌کنم بوی اسب‌بودنم از روی همین لکه‌ها به دماغم می‌خورد. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۲۱)

برخی از شخصیت‌های داستان نمی‌توانند مرگ عزیزشان را باور کنند، مثل پدر طاهر که در چهارمین سال فوت پسرش، هنوز لباس سیاه بر تن کرده و سراغ طاهر را می‌گیرد:

مگر آدم می‌تواند چشم‌هایش را ته رودخانه باز کند؟ آنجا تاریک نیست؟ گیاه ندارد؟ ماهی چطور؟ از آن زیر می‌شود آسمان را دید که حتماً دیگر آبی نیست. ته آب چطور می‌شود فهمید که امروز چند شنبه است؟ نباید صداهای زیادی داشته باشد. آنجا گوش‌های آدم پر از مورچه نمی‌شود و کرم‌ها و مارمولک‌های توی دهان آدم وول نمی‌خورند. زیر سقفی با گچ‌بری‌های آب، در اتاق‌هایی با دیوارهای آب، هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که دیگری دارد گریه می‌کند. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۳۱)

از دیگر توصیفات زیبای کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند مرگ جوان کر و لالی به نام مرتضی است که مرحله‌به‌مرحله با پردهٔ نمایش رستم و سهراب پیش می‌رود، اوج می‌گیرد و پایانی تلخ آن را دربرمی‌گیرد. از رستم می‌گوید و از مرتضی. حوادث شاهنامه را با داستان می‌آمیزد؛ حتی فردوسی هم بر اثر افتادن تیرک سقف سرش را برمی‌گرداند و کمک می‌خواهد!


در جایی از کتاب، به بعد از مرگ هم اشاره شده، انگار کسی که مرده، هنوز مغزش زنده است! به قسمتی از مغز اشاره می‌‌کند که دیرتر از بقیهٔ سلول‌ها می‌میرد.

گفته می‌شود که بیژن نجدی با این اثر و آثار دیگرش، سبکی جدید در شاعرانه‌نویسی به ادبیات داستانی وارد کرد و همین امر باعث شد که موردِتحسین اکثر منتقدین قرار بگیرد. البته قلم او بسیار خاص است و برای کسانی که علاقه‌مند به داستان‌ها و روایت‌های جدید و متفاوت هستند، توصیه می‌شود.


کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند

فهرست ده داستان این کتاب عبارت است از:

  1. سپرده به زمین
  2. استخری پر از کابوس
  3. روز اسب‌ریزی
  4. تاریکی در پوتین
  5. شب سهراب‌کشان
  6. چشم‌های دکمه‌ای من
  7. مرا بفرستید به تونل
  8. خاطرات پاره‌پاره‌ی دیروز
  9. سه‌شنبه‌‌ی خیس
  10. گیاهی در قرنطینه


جملاتی از متن کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند

طاهر آوازش را در حمام تمام کرد و به صدای آب گوش داد. آب را نگاه کرد که از پوست آویزان بازوهای لاغرش با دانه‌های تند پایین می‌رفت. بوی صابون از موهایش می‌ریخت. هوای مه‌شده‌ای دور سر پیرمرد می‌پیچید. آب طاهر را بغل کرده بود. وقتی که حوله را روی شانه‌هایش انداخت احساس کرد کمی از پیری تنش به آن حولهٔ بلند و سرخ چسبیده است و واریس پاهایش اصلاً درد نمی‌کند. صورتش را هم در حوله فروبرد و آن‌قدر کنار درِ حمام ایستاد تا بالاخره سردش شد. خودش را به آینه اتاق رساند و دید که بله، واقعاً پیر شده است. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۷)

چراغ سقف، وارونه در فنجان چای بود. قند حتی بعد از آب شدن توی دهان مرتضی، باز هم سفیدیش را داشت. همین‌طور که چای پایین می‌رفت مرتضی گلوی خودش را، قفسه سینه‌اش را، بعد یک مشت از معده‌اش را روی رد داغ چای پیدا می‌کرد. چای تمام شده نشده، مرتضی به‌خاطر سیگارش کبریت کشید و روی اولین پک، چشمهایش را بست. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۱۸)

اسب ایستاد و پاکار توبره‌ای را از گوش‌های اسب آویزان کرد. بوی یونجه دماغم را پر کرد. دهنم خیس شده بود. یونجه را نجویده قورت می‌دادم. بعد از برداشتن توبره، دیدم آب از دهانم روی زمین می‌ریزد. صورت آسیه را نمی‌توانستم به‌یاد بیاورم. شانه‌ام را به تیرک تکیه دادم. اسب زینی از زخم را به پشت داشت و راه می‌رفت، راه می‌رفت، راه می‌رفت. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۲۷)

در تمام روزهایی که باران می‌بارید، مرتضی مطمئن بود که باران هیچ صدایی ندارد. دانه‌های باران نرم بود، مثل صبح که از آن بالا می‌آمد و روی سفال‌ها می‌ریخت، مثل پیراهن مادر. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۳۸)

این تکه از مغز دیرتر از تمام سلول‌ها می‌میرد. اینجا هم لایه‌های فراموشی است. صداهایی که ما می‌شنویم به اینجا که می‌رسد جذب این تودهٔ لیز می‌شود و ما آن را فراموش می‌کنیم، درحالی‌که همیشه توی کلهٔ ماست. اینجا پر از اعتقادات فراموش‌شده است، جای دفن‌شدن اسم کسانی که دوستشان داشته‌ایم، بی‌آنکه بتوانیم به‌یاد آوریم که آنها چه کسانی بوده‌اند. هزاران سلول اینجاست که کارشان فقط خاکسپاری‌ست، خاکسپاری رؤیاهای ما. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۵۵)

مشخصات کتاب

  • عنوان: یوزپلنگانی که با من دویدند
  • نویسنده: بیژن نجدی
  • انتشارات: مرکز
  • تعداد صفحات: ۸۴
  • قیمت چاپ سی و سوم – ۱۳۹۶: ۱۰۰۰۰ تومان



یوزپلنگانی که با من دویدند


بخشی از وصیت‌نامهٔ بیژن نجدی در ابتدای کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند چنین است:

و می‌بخشم به پرندگان
رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
غار و قندیل‌های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل‌هایی که می‌‌آیند
بعد از من.

یوزپلنگانی که با من دویدند روایت ۱۰ داستان کوتاه با موضوع مرگ است که هر کدام کاملاً مجزا و با نثری خاص و شعرگونه توسط زنده‌یاد بیژن نجدی نوشته شده است.

بیژن نجدی، با مدرک ریاضی از دانشسرای عالی تهران، به‌دلیل سبک خاصی که در روایت‌ها و شخصیت‌پردازی‌ها داشت، داستان‌ها را به‌شکلی خاص و‌ منحصربه‌فرد ساخته و پرداخته است، به‌گونه‌ای که مخاطب را تا عمیق‌ترین فضاهای توصیفی می‌کشاند.

جملات کوتاهی که در جان‌بخشیدن اشیاء بی‌جان به‌کار می‌برد، نشان‌دهندهٔ سبک خاص این نویسنده است. برای مثال در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم:

ادامه مطلب



کتاب اعتراف

لف تولستوی کتاب اعتراف را بعد از گذراندن دوران سختی از زندگی خود که دچار یاس و سرشکستگیِ عمیق روحی شده بود به نگارش درآورد. این کتاب هشتمین جلد از مجموعه تجربه و هنر زندگی از انتشارات گمان است.

تولستوی در اوج شهرتش به شکی عمیق از زندگی رسید و سوالاتی از قبیل معنای زندگی باعث شد تا نیم نگاهی به سراسر گذشته‌اش داشته باشد. و به دنبال پاسخ پرسش‌های فلسفی‌ای که آزارش می‌داد برود. تولستوی بعد از گذر از آن دوران سخت که دائما بین شک و ایمان در نوسان بود به جهان‌بینی تازه‌ای دست یافت که ثمره‌اش دو کتابِ پدر سرگی» و اعتراف» هستند.

این دو کتاب که بعد از گذر از آن فروپاشی عصبی و رسیدن به ایمانی تازه نگاشته شده‌اند به خوبی حاملِ جهان‌بینی کلی تولستوی به‌خصوص در رابطه با موضوع ایمان هستند. کتاب اعتراف که اکنون از او در دست داریم، اعترافات بی محابا و صادقانه تولستوی از دوران رنج و شک و تردیدهایش است. از باتلاقِ شکی که اسیرش شد و راهی که طی کرد تا بتواند خود را از این باتلاق ترسناک بیرون بکشد. او در این کتاب تمام نوسانات فکری و اعتقادی‌اش را بیان می‌کند. و به‌طور کلی بعد از خواندن این کتاب می‌توان دریافت که: ریشه‌ مسائل اخلاق مداری‌ای که در کتاب‌های تولستوی می‌بینیم از چه تفکراتی نشات گرفته‌اند. و ایمانِ سرسختِ او از چه راهی به دست آمده است.»

ما با اعترافاتش به جهان‌بینی نهایی و خودساخته‌ او نزدیک می‌شویم. در ادامه سعی می‌کنم بخشی از این جهان‌بینی و مسیری که او طی کرده و در این کتاب آمده را توضیح دهم.


در ادامه با معرفی کتاب اعتراف با ما همراه باشید.

ادامه مطلب


شنل پاره

رمان دردناک شنل پاره اثر نویسنده روس، نینا بربروا است که بی‌شباهت به زندگی خود او نیست. نینا در خانواده‌ای مرفه در پتربورگ به دنیا آمد و در نوجوانی شاهد انقلاب و فروپاشی نظم حاکم بر جامعه روسیه بود. او در گرماگرم انقلاب با مفهوم نابرابری اجتماعی آشنا شد و سختی و محرومیت را با گوشت و پوست خود حس کرد.

پس از انقلاب اکتبر بود که به دلیل فشارهای ی و تنگ فضای فرهنگی، مجبور شد سرزمین مادری را ترک کند و رهسپار تبعید شود. نینا کتاب شنل پاره را مانند دیگر آثار داستانی خود در زمان اقامت در فرانسه نوشت که سال‌ها جز روسی‌زبانان مخاطب دیگری نداشت. این اثر پس از ترجمه به زبان فرانسوی توانست به موفقیت‌های زیادی دست پیدا کند.

پشت جلد کتاب آمده است:

ادامه مطلب



۳۸

در انتظار بربرها

رمان در انتظار بربرها اثر نویسندهٔ معروف آفریقای جنوبی، جان ماکسول کوتسی است که در سال ۲۰۰۳ میلادی برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد و دو بار نیز برنده جایزه ادبی من بوکر شده‌ است.

پشت جلد کتاب در انتظار بربرها آمده است:

کوتسی در این کتاب پنجره‌ای دیگر به روان انسانی می‌گشاید. داستان او توصیف سرشت فریب‌کارانه و طمع‌کارانه‌ی جنگی است علیه بربرها» که در واقع کسی جز بومیان ساکن اطراف نیستند، جریان دارد و نشان می‌دهد آدمیان، آنگاه که قدرتش را داشته باشند، در رسیدن به آنچه خود بر حق و درست می‌دانند تا چه اندازه آماده‌ی ستم بر دیگر انسان‌هایند. توانایی کوتسی در وصف ژرف‌نگرانه‌ی نومیدی و درماندگی قهرمان داستان در مواجهه با شرایطی است که توان تغییر یا تعدیل آن را در خود نمی‌یابد.

ادامه مطلب


در میان کاغذپاره‌ها


جوردی مند نمایشنامه‌نویس یهودی‌تبار ساکن تورنتو و فارغ‌التحصیل دانشکدهٔ ملی تئاتر کانادا است. اولین نمایشنامهٔ بلند او، در میان کاغذپاره‌ها نمایشی در یک پرده است که در کانادا و خارج از آن روی صحنه رفت و بسیار موردِ تحسین واقع شد و از آن زمان تاکنون تهیه‌کنندگانی در سطح ملی و بین‌المللی داشته است. او در این نمایشنامه سعی دارد به کیفیت روابط انسان‌ها و تأثیر آن بر زندگی‌ شخصی خانواده‌ها بپردازد.

ادامه مطلب




نیایش چرنوبیل


صدای رنج و محنت مردمی که جای زخمِ جنگ و ظلم و ستم و فجایع هولناک هنوز بر تنشان باقی مانده، در آثار سوتلانا الکسیویچ» هویداست. این نویسنده‌ی مستند‌نویس و برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات در کتاب نیایش چرنوبیل قصه‌ی پر غصه‌ی مردمی را روایت می‌کند که در ۲۶ آوریل سال ۱۹۸۶ با انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل زندگی‌شان برای همیشه تباه شد. انفجاری که ابعاد هولناکش را نمی‌توان در قالب کلمات بیان کرد.

ادامه مطلب


 
 

رادیو سکوت

 

رادیو سکوت با عنوان اصلی Radio silence اثری از نویسنده انگلیسی، آلیس آزمن است که در سال ۱۹۹۴ به دنیا آمده است. او را نویسنده‌ای جوان می‌دانند که دغدغه‌های همسن و سال‌های خود را به خوبی می‌فهمد و درباره آن رمان‌های قابل توجهی نیز خلق کرده است. این نویسنده در کتاب‌هایش تصویری گیرا و شفاف از جهانی ارائه می‌دهد که در آن فناوری‌های نوین فرصت برقراری ارتباط و دوستی‌هایی را نوید می‌دهد که از تعریف سنتی دوستی فراتر می‌روند. بنابراین در همین ابتدا آگاه باشید که با کتابی مدرن روبه‌رو هستید.

کتاب رادیو سکوت که در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه اینکی شده است، خود را با این سوال به خواننده معرفی می‌کند: فکر کن تمام آنچه برای آینده‌ات خیال کرده‌ای اشتباه از کار در آید؛ آن‌وقت چه می‌کنی؟»

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها